*آیت الله مطهری
تقلید بر دو قسم است : ممنوع و مشروع. یک نوع تقلیداست که به معنای پیروی کورکورانه از محیط و عادت است که البته ممنوع است و آن همان است که در آیه قرآن به این صورت مذمت شده:»انا وجدنا آباءنا علی امة و انا علی آثارهم مقتدون »1 . اینکه گفتم تقلید بر دو قسم است : ممنوع و مشروع ، مقصود از تقلید ممنوع تنها این تقلید که تقلیدکورکورانه از محیط و عادت آباء و اجداد است نیست ، بلکه میخواهم بگویم همان تقلید جاهل از عالم و رجوع عامی به فقیه بر دو قسم است : ممنوع ومشروع.
اخیرا از بعضی مردم که در جستجوی مرجع تقلید هستند گاهی این کلمه رامیشنوم که میگویند میگردیم کسی را پیدا کنیم که آنجا سر بسپاریم . میخواهم بگویم تقلیدی که در اسلام دستور رسیده ”سر سپردن“ نیست ، چشم باز کردن و چشم بازداشتن است. تقلید اگر شکل ”سر سپردن“ پیدا کرد هزارها مفاسد پیدا میکند.
در اینجا حدیث مفصلی که در این زمینه هست و نوشتهام، برای شما از رومیخوانم. جمله معروف »و اما من کان من الفقهاء صائنا لنفسه حافظالدینه مخالفا علی هواه مطیعا لامر مولاه فللعوام ان یقلدوه » 2 که ازجمله سندهای تقلید و اجتهاد است جزء همین حدیث است و شیخ انصاری درباره این حدیث میگوید : آثار صدق از آن نمایان است .
این حدیث در ذیل این آیه کریمه است :»ومنهم امیون لا یعلمونالکتاب الا امانی و ان هم الا یظنون »3. این آیه در مقام مذمت عوام و بیسوادان یهود است که از علماء و پیشوایان دین خود پیروی و تقلید میکردند ، و دنباله آیاتی است که روش ناپسند علماء یهود را ذکر میکند .
میفرماید یک عده آنها همان مردم بیسواد و نادان بودند که از کتابحضرت بعد از آن آسمانی خود چیزی جز یک رشته خیالات و آرزوها نمیدانستند و دنبال گمان ووهم میرفتند.
در ذیل این آیه این حدیث است که شخصی به حضرت صادق ( ع ) عرض میکندکه عوام و بیسوادان یهود راهی نداشتند جز اینکه از علماء خود هر چه میشنوند قبول کنند و پیروی نمایند . اگر تقصیری هست ، متوجه علماء یهوداست . چرا قرآن عوام الناس بیچاره را که چیزی نمیدانستند و فقط ازعلماء خود پیروی میکردند مذمت میکند ؟ چه فرقی بین عوام یهود و بین عوام ما هست ؟ اگر تقلید و پیروی عوام از علماء مذموم است پس عوام ما نیزکه از علماء ما پیروی میکنند باید مورد ملامت و مذمت قرار گیرند .اگرآنها نمیبایست قول علماء خود را بپذیرند اینها نیز نباید بپذیرند.
حضرت فرمود : « بین عوامنا و علمائنا و بین عوام الیهود و علمائهم فرقمن جهة و تسویة من جهة : اما من حیث استووا فان الله قد ذم عوامنا بتقلیدهم علمائهم کما قد ذم عوامهم. و اما من حیث افترقوا فلا « . یعنی عوام و علماء ما و عوام و علماء یهود از یک جهت فرق دارند و از یک جهت مثل هماند. از آن جهت که مثل هم میباشند ، خداوند عوام را نیز به آن نوع تقلید از علماء مذمت کرده و اما از آن جهت که فرق دارند نه.
آن شخص عرض کرد : یا ابن رسول الله توضیح بدهید . فرمود : عوام یهودعلماء خود را در عمل دیده بودند که صریحا دروغ میگویند، از رشوه پرهیزندارند، احکام و قضاءها را به خاطر رودربایستیها و رشوهها تغییرمیدهند ، میدانستند که درباره افراد و اشخاص عصبیت به خرج میدهند، حب و بغض شخصی را دخالت میدهند، حق یکی را به دیگری میدهند. آنگاه فرمود» و اضطروا بمعارف قلوبهم الی ان من یفعل ما یفعلونه فهو فاسق لا یجوز انیصدق علی الله و لا علی الوسائط بین الخلق و بین الله « . یعنی به حکم الهامات فطری عمومی که خداوند در سرشت هر کس تکوینا قرار داده میدانستند که هر کس که چنین اعمالی داشته باشد نباید قول او را پیروی کرد، نباید قول خدا و پیغمبران خدا را با زبان او قبول کرد.
در اینجا امام میخواهد بفرماید که کسی نگوید که عوام یهود این مسأله رانمیدانستند که نباید به قول علمائی که خودشان برخلاف دستورهای دین عملمیکنند عمل کرد.
زیرا این مسأله ، مسألهای نیست که کسی نداند . دانش این مسأله راخداوند در فطرت همه افراد بشر قرار داده و عقل همه کس این را میداند . به اصطلاح اهل منطق ، از جمله قضایا قیاساتها معها است، دلیلش باخودش است. کسی که فلسفه وجودیش پاکی و طهارت و ترک هوا و هوس است اگر دنبال هوا و هوس ودنیاپرستی برود ، به حکم تمام عقول باید سخن اورا نشنید . بعد فرمود : » و کذلک عوام امتنا اذا عرفوا من فقهائهم الفسق الظاهر، و العصبیة الشدیده، و التکالب علی حطام الدنیا و حرامها، و اهلاک من یتعصبونعلیه و ان کان لاصلاح امره مستحقا، و بالترفق بالبر و الاحسان علی من تعصبوا له و ان کان للاذلال و الاهانة مستحقا. فمن قلدمن عوامنا مثل هؤلاءفهم »». مثل الیهود الذین ذمهم الله بالتقلید لفسقة فقهائهم » 4.
یعنی : و به همین منوال است حال عوام ما. اینها نیز اگر در فقهاء خود، اعمال خلاف، تعصب شدید، تزاحم بر سر دنیا ، طرفداری از طرفداران خود هر چند ناصالح باشند ، کوبیدن مخالفین خود هر چند مستحق احسان و نیکی باشند ، اگر این اعمال را در آنها حس کنند و بازهم چشم خود را ببندند و از آنها پیروی کنند عینا مانند همان عوام یهودند و مورد مذمت و ملامت هستند.
پس معلوم میشود که تقلید ممدوح و مشروع ”سر سپردن“ و چشم بستن نیست ، چشم باز کردن و مراقب بودن است و اگر نه ، مسؤلیت و شرکت در جرم است .
بعضی از مردم خیال میکنند که تأثیر گناه در افراد یکسان نیست ، در مردم عادی گناه تأثیر دارد و آنها را از تقوا و عدالت ساقط میکند ولی در طبقه علماء تأثیری ندارد ، آنها یک نوع ”کریت“ و یک نوع ” اعتصام " دارند، نظیر فرقی که بین آب قلیل و آب کثیر است که آب کثیر اگربه قدر کر شد دیگر از نجاست منفعل نمی شود، در صورتی که اسلام برای احدیکریت و اعتصام قائل نیست ، حتی برای شخص پیغمبر اکرم ( ص ) . چرامیگوید : « قل انی اخاف ان عصیت ربی عذاب یوم عظیم »ای پیغمبر ! بگوخود من نیز اگر معصیت کنم از عذاب روز بزرگ بیمناکم . چرا میفرماید « لئن اشرکت لیحبطن عملک »اگر نوعی شرک در کار تو وارد شود عملتتباه خواهد شد . همه اینها برای این تعلیم است که تبعیضی در کار نیست ،کریت و اعتصامی برای احدی نیست..
داستان موسی و عبد صالح که در قرآن کریم آمده داستان عجیبی است . یک نکته بزرگ که از این داستان استفاده میشود این است که تابع و پیرو تاآنجا تسلیم متبوع و پیشوا است که اصول و مبادی و قانون ، نشکند و خراب نشود . اگر دید آن متبوع ، کاری برخلاف اصول و مبانی انجام میدهد نمیتواند سکوت کند . گو اینکه در این داستان ، عملی که عبد صالح کرد ازنظر خود او که افق وسیعتری را میدید و به باطن موضوع توجه داشت برخلاف اصول نبود بلکه عین وظیفه و تکلیف بود ، ولی سخن در اینست که چرا موسی صبر نمیکرد و زبان به انتقاد میگشود ، با اینکه وعده میداد و به خود تلقین میکرد که اعتراض نکند بازهم اعتراض و انتقاد میکرد . نقص کارموسی در اعتراض و انتقاد نبود ، در این بود که به رمزم مطلب و باطن کارآگاه نبود . البته اگر به رمز مطلب آگاه میشد اعتراض نمیکرد . و مایل بود که برسد به رمز مطلب ، ولی مادامی که از نظر او عملی برخلاف اصول وقانون الهی است ایمان او به او اجازه نمیدهد سکوت کند . بعضی گفتهانداگر تا قیامت عمل عبد صالح تکرار میشد موسی از اعتراض و انتقاد باز نمیایستاد مگر آنکه به رمز مطلب آگاه میشد .
موسی به او میگوید : « هل اتبعک علی ان تعلمن مما علمت رشدا »؟ یعنی آیا اجازه میدهی از تو پیروی کنم تا مرا تعلیم کنی ؟ او میگوید انک لن تستطیع معی صبراغ تو نخواهی توانست در مصباحت من طاقت بیاوری و نسبت به آنچه میبینی سکوت کنی . بعد خود او علت را به خوبی توضیح میدهد : « و کیف تصبر علی ما لم تحط به خبرا »؟ مگر تو وقتی که ببینی عملی برخلاف صورت میگیرد و از سر و رمز مطلب آگاه نباشی صبرخواهی کرد؟ موسی گفت : « ستجدنی إن شاءالله صابرا و لا اعصی لک امرا ». امیدوارم اگر خدا بخواهد صبر کنم و امر تو را مخالفت نکنم . موسی نگفت چه به رمزمطلب پی ببرم و چه نبرم صبر خواهم کرد ، همین قدر گفت امیدوارم این تحمل در من پیدا شود . البته این تحمل آن وقت برای موسی پیدا میشود که از رمز مطلب آگاه گردد . بعد او خواست صریح تر از موسی قول بگیرد که حتی اگر بهرمز مطلب هم پی نبری سکوت کن و اعتراض نکن تا وقتی که موقعش برسد خودم توضیح دهم : « قال فان اتبعتنی فلا تسئلنی عن شیء حتی احدث لکن منهذکرا ». یعنی اگر دنبال من آمدی هر چه دیدی سکوت کن ، بعد من خودم توضیح میدهم . در اینجا دیگر آیه کریمه ندارد که موسی پذیرفت . در آیه همین قدر دارد که بعد با هم راه افتادند و رفتند تا آخر داستان که کم و بیش همه شنیدهاید .
به هر حال خواستم عرض کرده باشم که تقلید جاهل از عالم ، سر سپردگینیست . تقلید ممنوع جاهل از عالم همان است که شکل سرسپردگی پیدا کند وبه صورت " جاهل را بر عالم بحثی نیست ، ما دیگر نمیفهمیم ، شاید تکلیف شرعی چنین و چنان اقتضاء کرده باشد " و امثال اینها ادا میشود .
این داستان را به عنوان شاهد و تأییدی بر مطلب آن حدیث امام صادق ( ع( عرض کردم .
حضرت بعد ازان جملهها که قبلا راجع به تقلید مذموم نقل کردم تقلید مشروع و ممدوح را این طور بیان میکند : » فاما کان من الفقهاء صائنالنفسه حافظا لدینه مخالفا علی هواه مطیعا لامر مولاه فللعوام ان یقلدوه « . هر کدام از فقهاء که بتواند خود را ضبط و نگهداری کند ، دعوتها و صورتهای شیطان که (وإستفزز من استطعت منهم بصوتک و اجلب علیهم بخیلک و رجلک( 5 او را از جا نکند ، دین خود را حفظ کند ، دین خودش را نفروشد ( شاید مقصود این باشد که دین را در میان مردم و جامعه حفظ کند )، مخالف هواهای نفسانی و مطیع امر الهی باشد ، عوام از همچو کسی میتوانند تقلید کنند .
البته این نکته واضح است که مخالفت یک عالم روحانی با هوای نفس فرقدارد با مخالفت یکنفر از عوام ، زیرا هوای نفس هر کسی در امور معینی است . هوای نفس جوان یک چیز است و هوای نفس پیر یک چیز دیگر . هرکسی در هر مقام وهر درجه و هر طبقه و هر سنی که هست یک نوع هوای نفس دارد . مقیاسهواپرستی یک عالم روحانی این نیست که ببینیم مثلا شراب میخورد یا نمیخورد ؟ قمار میکند یا نمیکند ؟ نماز و روزه را ترک میکندیا ترک نمیکند ؟ مقیاس هواپرستی او ، در جاه و مقام و میل به دست بوسی و شهرت و محبوبیت و علاقه به اینکه مردم دنبال سرش حرکت کنند و در صرف بیتالمال در راه آقائی خود و یا باز گذاشتن دستکسان و خویشان و مخصوصا آقازادگان گرام در بیتالمال و امثال اینها است.
بعد امام ( ع (فرمود : « و هم بعض فقهاء الشیعة لا جمیعهم » . یعنی کسانی که دارای این فضائل و ملکات عالیه باشند بعضی از فقهاء شیعه هستند نه همه آنها . این حدیث به اعتبار جملههای آخرش یکی از مدارک مسألها جتهاد و تقلید است.
پس معلوم شد هر کدام از اجتهاد و تقلید بر دو قسم است : مشروع و ممنوع .
به اهتمام رضا عابدینی
?
1- سوره زخرف ، آیه 23 : ما پدران خود را بر یک راهی یافتهایم وخود نیز به آثار آنان اقتدا میکنیم .
2- و اما هر یک از فقهاء که خوددار و حافظ دین خود و مخالف هواینفس و مطیع فرمان مولای خود باشد عوام حق دارند از او تقلید کنند .
3- سوره بقره ، آیه . 78
4-احتجاج طبرسی ، ج 2 ص 263 ، به نقل از تفسیر منسوب به امام حسنعسکری علیه السلام . و بجای " بالترفق " " بالترفرف " آورده است .
5- سوره اسراء ، آیه 64 : {و هر کدام از آنها را توانستی با صدای خود بخوان ، و با سپاه سواره و پیادهات بر آنان بتاز { .